از آن زمان که پیکر بی جانت را

از آن زمان
که پیکر بی جانت را
غرق در خون دیدم
و در غروبی دلگیر
به خاکی سرد سپردم
غم سراسر وجودم را گرفته ست
از شاخه های احساسم
غم می چینم
لبخند بر لبانم خشکیده
و شاد بودن برایم رویا شده
کاش قاصدکی از راه برسد
تا شکوه شادی و لبخند
بر لبانم بنشاند
و مرا به زندگی امیدوار سازد.


سید حسن نبی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.