چشم بستم به روی غیر از تو

چشم بستم به روی غیر از تو
چشم‌هایم فقط تو را دیدند
بس‌که نام تو را صدا کردم
واژه‌هایم دچار تردیدند

خانه‌ام را گرفته گرد عذاب
پنجره سرفه می‌کند با درد
از زمانی که رفته‌ای باران
می‌زند روی شیشه که برگرد


کوچ کردی پرنده‌ی سرخوش
از خودت سمت فصل نامردی
من که می دانم آخر پاییز
سال دیگر تو باز می‌گردی

قصه‌ای تازه جور خواهی کرد
ساده لوحانه می‌شوم خامت
زیر رگبار بوسه‌هایت باز
می‌شوم جانِ سرخِ در جامت

در دهان گشاد آدم‌ها
اسم این زن دوباره می‌افتد
با زبان اشاره می گویند
شب به دام ستاره می‌افتد

روبه‌ رویش هزار راه غلط
پشت‌سر کوه بی‌سرانجامی
می‌دود سمت آرزوهایش
این زن خسته غرق بدنامی

مریم ناظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.