دیشب آبستن صبحی نارس بود

دیشب
آبستن صبحی نارس بود
و تا زایش سپیده
تیر کشید از درد
استخوان های خاطرات
به جا مانده
از روزگاری کبود

این درد غبارآلود نسیان
گاه گاهی سرک می کشد به خلوتم
و رگه های تمام رویاها را
لابه لای کتاب حیات
به نشان  زخمی عمیق
در قلبم
درست مثل بوف کور
نماد زخم هدایت
این جراحت شعرها
از باوری مجروح
نشت خون جگر است از دل

آه
چه خیال غریبی ؛
کسرت نفوذ مرگ از صلابت من
آری
حالا می دانم
مردی حیران
زودتر از عاشق می میرد

مرتضی حامدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.