بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز

بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز
با عشق تو زیباست گُل افشان و دل انگیز


قلبم شده صد پاره نگارا به یقین هست
تیرِ مژه ات تیز تر از نیزه یِ چنگیز


روح از بدنم رفت همان دَم که تو رفتی
چندان که شدم سردتر از آخرِ پاییز


دیشب من و مهتاب به یادِ تو نشستیم
ناهید رسید از ره و پروین و زُحل نیز


با آمدنت باز به جسمم تو دیدی
من زنده شدم مست تو و شاد و سحرخیز


تا خان ششم رفتم و با دیو به عشقت
در مرحله یِ هفت شدم سخت گلاویز


ای ماه رُخم رحم‌کن از خویش مَرانم
والله که پیمانه یِ صبرم شده لبریز


از کوچه یِ الهام‌ ندا داد که ای دوست
تا وصل دهد دست زِ اشرار بِپرهیز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.