کارانجامی قرار نبود با او برویم

کارانجامی
قرار نبود با او برویم
سر راست
واضع و بدون شراکتی .
در لبه کرت های سخت کوشان شالی زار
مرز ها چه سخت.
زیبایی را می برند.
و خنده های دختران شالی کار
و زنبیل غذای زنان در ابتدای ظهر
مرز ها چه بد .
مرز های ساختگی استوار در ابر ها
خون در رگ های خوشحالی نبود.
پرچم سیاه موفق تر از همیشه.
اندیشه نوجوانان رو ستای هنوز از کوچه باغ فرا تر نرفت.
احمق ترین شاعر از تنهایی چیزی نمی سرود.
از قبل زمزمه می کرد.
و با احوال پرسی می گفت اول این ساعتت بخیر.
می شنویی از اولین یاد داشت
از اولین شماره از اولین دیده نشده .


علی محسنی پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.