هرکه آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت

هرکه آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت
خاطرِ ابریِ ما را بغض باران کرد و رفت

مرهمی بر زخمِ ما هرگز نشد امّا مدام
قلبِ ما را بسترِ زخمِ فراوان کرد و رفت

گوشه چشمی یک نظر بر حالِ درویشان نکرد
خویشتن راصاحبِ تختِ سلیمان کرد و رفت


غم پیِ غم شد نصیبِ ما فقط از این و آن
هر یکی با شیوه ای ما را پشیمان کرد و رفت

آه از آن کافر که پنهان گشته پشتِ قابِ دین
کفرِ دینش یک جهان را نامسلمان کرد و رفت

هرکه آمد عاقبت با مهرِ خود در چشمِ ما
مرگِ تلخ و سخت را شیرین و آسان کرد و رفت

علی پیرانی شال

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.