لحظه ای آیا مرا فهمیده ای؟

لحظه ای آیا مرا فهمیده ای؟
با خیال او شبی خوابیده ای؟

تو جنون دائمش باشی و او
بی خیالت اینچنین رنجیده ای؟

جای او شب ها فقط یک قاب عکس
در بغل جا کرده و بوسیده ای؟

بی قرار و  چشم هایی منتظر
تا سحر با یاد او باریده ای؟

یا که عطری  را همیشه بر تنش
می زد از روی کتش بوییده ای؟

یاد لبخندش بیفتی در دلت
با خیال خنده اش خندیده ای؟

با غم و شادی ساز روزگار
دست افشان بی صدا رقصیده ای؟

آنکه سهمت بود با دست خودت
بر دلی که باختش، بخشیده ای؟

در نهایت نام من دیوانه است
هان بگو دیوانه چون من دیده ای؟


ترانه تقوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.