چه نیاز است ما را

چه نیاز است ما را
به جعبه چهار گوش شهر فرنگ
اگر که کنیم قدری
با پای پیاده
در کوچه پس کوچه های شهرمان درنگ.

شهر شهر فرنگ است،
سگ های کلاه بر سر
کفش پوشیده
زنجیر نقره ای بر گردن
ذلف های روغن زده
عطر گل بوئیده.

بنگر سگ های شکم سیرِ، پرسه زن
گله گله دوان
یکی به جلو همچو شیپور زن

شهر، شهر فرنگ است،
بچه جان خوب تماشا کن،
گربه ها هم خوشنودند در این دیار
ندارند غصهِ روزی و شکار
موشهای فربه به بزرگی یک خرگوش
در جوی های شهرمان
در آیند و روند
جشن تولد می گیرند،
با خنده و شادی،
بدون ترس، بدون گزند.

شهر، شهر فرنگ است
بچه جان خوب تماشا کن، ببین
خانمی روی تخت نشسته،
به سگ بَزَک کرده اش می گوید، دخترم،
مرد خانه صدا می زند گربه اش را، پسرم.

شهر ما جلو تر است از شهر فرنگ
سگ و گربه و موش نشسته اند
بر سر یک سفره رنگارنگ
می خورند و می آشامند
می دهند دست دوستی بهم
حالشان خوش
نه زیاد می خورند، نه کم.

آری شهر ما، شهر فرنگ است،
مردمش آگاهند نه از حق خود،
بلکه از حقوق حیوانات
بهم که می رسند
می شوند جویا
از حال و احوال وحوش
از خانه و خانواده نپرس
نه کسی حال آن دارد و نه هوش.


دکتر محمد گروکان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.