من از روزی که عشق و عاشقی را

من از روزی که عشق و عاشقی را
قیاس کردند ارزش آنرا باسکه ودینار
من از آنروز ز هر عشقی شدم بیزار
غریب گشتم باعشق و از نامش گریزان
من از عشقی که معشوق راکندکالای یک سودا
درون شعرخودهرگز سخن از عشق نمیگویم
من ان عشقی که افساربردگی نهدبرگردن عاشق
بجز قهروجدایی نمی‌بینم از آن حاصل
من آن عشق را نمیخواهم که از روی هوس باشد
قصاص آن هوس راطفلان معصومی بپردازند
من از عشقی که زر وسکه باشدضامن ان
ضمانت را به سودوضرر دران پیوندبینم
برای من ستون عشق بودایثار
نه عشقی که پیوندش خاصل چونه زدن باشد
گذشت روز ی که عشق با شعر میشدمزین
نه این عشقی که دربازار زرفروشان هست


مهرداد اقاجری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.