روزگاری کز عدالت خالی است

روزگاری کز عدالت خالی است
درخودت بشکن قلم ؟ ناعادلی

بغض صدهاساله ای در نای نی
راوی حقی ولی ؟ بی حاصلی

موج فریادی و می خیزی ز بحر
لنگ لنگان آرزوی ..ساحلی

گاه اسیر دست دون بازان دهر
حیله بافی از حقیقت غافلی

پرسه داری در میان واژه ها
فتنه می پاشی ؛ به سستی نائلی

چون حباب سطح آبی پوج پوچ
از نگاه . . .‌ فروشان باطلی

گاه تیری در کمان یاغی یان
گاه در میدان دید فاضلی


قاسم پیرنظر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.