ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
بر دار سینه ام دلم آونگ می شود
چندان صفا ز صافی آیینه می رود
کین چشمه زلال پر از رنگ می شود
گاهی فراق و فاصله بین من و سرشت
ناباورانه هزار فرسنگ می شود
پیوسته بین ما کشمکش است و فاصله
عقل از تقابل من و او منگ می شود
او طالب وصال است و من در پی جمال
کمتر زبان ما هماهنگ می شود
از بس که در دلم وسوسه میکند رقیب
گاهی حریر عاطفه ام سنگ می شود
دستی ز غیب اگر بر نیاید شبی ز لطف
در روز حادثه کمیتم لنگ می شود
نستوه یک نفس ز سرشتت جدا نشو
رفتار ناستوده ای که فرهنگ می شود .
در حسرت زلالی از دست رفته ام
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
علی اکبر نشوه