ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آسمان ابری شده چون کوهسار
رعد می غرد چو شیر بی قرار
از شعف برق از دو چشمش می جهد
می شود روشن جمال کوهسار
اشک می غلتد فرو از گونه اش
می درخشد مثل در شاهوار
قطره قطره جوی می افتد به راه
می شود جاری به سوی رودبار
می رود رود غزل خوان سوی دشت
تا رساند مژده وصل بهار
دشت می پوشد قبای سبز رنگ
غنچه می خندد به روی شاخسار
سر ز خاک تیره می آرد برون
نسترن از اشتیاق روی یار
محفل بزمی کنند از نو به پا
جویبار و سوسن و سرو و هزار
حیف اگر نستوه در این بزم گل
بی خبر مانیم از وصل نگار
علی اکبر نشوه