دوستی آمد سراغم را گرفت

دوستی آمد سراغم را گرفت
گفت: چونی رفیق؟
گفتمش: آنچه می بینی و می پرسی
خطا ست
گفت :می دانم چرا این درد حاشا
می کنی؟
گفتمش: حالم خراب است
حاشا نکردن هم خطاست
گفت:عشق هرگز حاشا ندارد
فریادی بزن
گفتمش:بسی فریا دها کردم
که تکرارش خطاست
گفت: گاهی تکرار خطایی
گناهی نیست رفیق
گفتمش:عاقلان گفتند چندین
خطا کردن خطاست
گفت:عاقلان گفتند نه عاشقان
گفتمش:در عاشقی هم خطا کردن
خطاست
گفت:پس بیا عاشق مباش و
دیوانه شو
گفتمش:با این دلم دیوانه گشتن
هم خطاست
گفت:عاقلی؟یا عاشقی؟
یا که نه دیوانه ایی؟
گفتمش:عقل را در عاشقی
در یاد داشتن هم خطاست
گفت:پس بیا با دیوانگان دمساز شو
و فریا دی بزن
گفتمش:یارم که رفته است
فریاد کردن هم خطاست
گفت:روزی عشق تو پایان پذیرد
یا که نه؟
گفتمش:در عاشقی انتظار
پایان داشتن هم خطاست
گفت:پس بیا نه عاقلی باش ونه
عاشقی دیوانه شو
گفتمش:دیوانگی دیر گشته است
یارم بی وفاست
تا که دید دلداده ایی دارد
هراسان گشت ورفت
گفت:عاشقی کز دلدادگی هراسان
می شود
دل مبند هرگز به او
عشقش خطا اندر خطاست


شیدا جوادیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.