ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
گَرد و غباری آشنا از دور بر میگشت
تکرار از غوغایِ نیشابور بر میگشت
.
رنگِ ندیدن، بهترین فوجِ صدا را بُرد
دردی کلیمی، با عصایی کور... بر میگشت
.
در انقباض شالها، تازهزَنی، تنها
فصل خیابان را به سمتِ گور بر میگشت
.
بر گیسوانش، چنگ، رمزِ خوشصدایی شُد
هر طرهاش چون شُره بر تنبور بر میگشت
.
تاریخ میخوردیم و وَهمِ کوفه بر قلاب
پاسخ برای، آنطرفازطور، بر میگشت
.
هر جا سوآلی بود و منطق جلگهای عریان
مشروعیت، از پرده با کافور بر میگشت
محمد مهدی قاسمی