از عشق قصه گفتم

از عشق قصه گفتم
گفتی چرا غمین است
از دل نوشتم این بار
صد شرحه در کمین است
نه عاشق و نه معشوق نه طالبند ومطلوب
حتی اگربسوزند شمع های چشم به راهی
حتی اگر بنالد مرغ اسیر باغی

ما آدمیم و حوا
قصه بریم از اینجا
چون ناشناخته داریم
دنیا و عاشقی را

فریبا صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.