دلم از داغ غمت تا به ابد غمگین است

دلم از داغ غمت تا به ابد غمگین است
خورده این داغ به دل سفرهء دل رنگین است

همچو مردابم و در درد سکونم ماندم
قرص روی تو نگارم به دلم تسکین است

میخورد خون دلم مردمک چشمانم
نفسم تنگ و دلم تنگ و هوا سنگین است

خسروان گرد تو، این داغ نشیند بر دل
هم چو فرهاد شدم تلخی تو شیرین است


( ریخته پشت سرت خوردهء احساس غزل )
شاد بانوی غزل شاعرتان غمگین است

حسن تاجیک

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.