گمراهی ات را جشن می گیری و می خندی؟

گمراهی ات را جشن می گیری و می خندی؟
چشمان خود را بر وفای دوست می بندی؟
چنگی بزن بر ریسمان محکم ایمان
دنیای فانی را بهایی نیست، دل بندی ....
اندازه ی ارزن ندانستی، وفا داری
فرق میان دوست با دشمن بگو چندی
از هم گسستی بند عشق و سادگی ها را
دل را ز عمق سینه با تحقیر می کندی
نفرین به تو و وعده های خالی ات ای یار
نفرین به تردیدی که در آینده، آکندی
می خواهم از تو قصه ی رنجی برویانم
شاید بگیرند مردمان از رنج ها پندی....‌‌


نرجس نقابی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.