دستانی پراز آرزوی گنجشک.

دستانی پراز آرزوی گنجشک.
و آوازی برای بلبلان گرسنه.
و ترسی برای قمری.
کودکی با سر شکسته
هفت سنگ بیشتر نداشته
هیچ کدام به هدف نخورد
و هیچ ابی به باغ ارباب مرده نرسید.
قدیمی ترین کشاورز آبی برای باغ ارباب نگذاشت.
مثل باغ رها شده ی خونی
جویبار منتتهی به باغ گویا سالها نبودش.
. کسی ازلای روبی آن سخنی نمی گفت.
باغ و سایه های درختان حصار همگی جولانگاه گردشگران مجرد
آدرسش را کسی پیدا نکرد
کسی از پرچین بالا نرفت و زرد الویی نچید.
و صدای پرندگان نگهبانی را بیدار ننمود.
پیامی نبود
تا تبر رسید.
پر ار روباه
جولان شغالان خندان

علی محسنی پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.