همچو مادری ام

همچو مادری ام
که برای کودک زیر آوار
لالایی می‌خواند
می‌داند کودکش هست
اما هرگز اورا نخواهد دید
همچو بومی خاک گرفته
در گوشه خلوت تنهایی خود
در انتظار رنگ
که‌رویش بنشیند
همچو دریا
که از خروش موج گله داشت
اما
امروز باد نیامد
تا مهمان دریا را بیاورد
همچو ماهی که در تنگ
رو به رویش دریاست
همچو روباهی که از زاغ
تکه پنیری میخواست
نه تمامش را
همچو بادبادک
که برای پرواز
انتظار باد می‌کشد


محمد فلاحیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.