| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
حال و روزم شد خراب و سرنوشتم شد تباه
فاصله افتاد بین یار من با روی ماه
گم شدم با خاطراتم در مسیری دوردست
مثل یک سوزن که افتادست در انبار کاه
بی قرار و شرمسارم ذهن ِشاعر مسلکم
عاشقانه می سراید عشق را با اشک و آه
گرچه بسیارند صاحب منصبان ماهروی
فرق دارد ماه من با ماه گردون در نگاه
با همان طرز نگاه سوزناک و دلفریب
شهر شد تسلیم و خون مردمانش هم مباح
شک ندارم روی حرفم پافشاری می کنم
می پرد هوش از سرم از چاله افتادم به چاه
محمد منصوری بروجنی