این شهر چه جای ماندن است در آن خدا نیست ؟

این شهر چه جای ماندن است در آن خدا نیست ؟
شهری که تزویر و ریا از دین جدا نیست

شهری که آسمانش خراش خورده ز تزویر
برج جای درویش گشته و جای دعا نیست

شهری پر از ارشاد گیسوی پریشان
گَشتی که در برنامه اش بحث رِبا نیست

شهری که بشقاب غذا سطل زباله است
هر سفره خالی گشته و رنگ غذا نیست

شهری که مَرکب می دهد با قرعه مرگ
از خَر پراید ی ساخته اما آزِرا نیست

شهری که حسرت را به آغوشش کشیده
جز مرگ بر این حسرت که دارویی دوا نیست

شهری که بر حرف و شعار وسعت گزیده
مردِ عمل پای بساط و روی پا نیست

شهری که لاله داده تا خاکش بماند
افسوس فروختند و خبر از لاله ها نیست

شهری پر از آمار پیشرفت های مالی
گویا خبر از فقر و فحشا و گدا نیست

شهری پر از مار های رنگا رنگ و سمی
دیگر خبر از معجزه های عصا نیست

ایوب محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.