گاه درآیینه یِ خودبینی

گاه درآیینه یِ خودبینی
چه عمیقابه خودم اندیشم
که قراراست انسان باشم
هست درزیستنم؟
که مباداحرفی ازجانبِ من
بغض شودکنجِ دلی؟
هست درباورِمن که مداواباشم برزخمِ دستِ دگری؟
یابگیرم دستِ یک دربه دری؟
تاگشایم رمزِ همدردی را
منم انسان آیا؟
درمیانِ کاروانِ حق وباطل
من کدامین هستم؟
آنکه سودی به من ست؟
یاکه حقی ست درآن؟
نکندکورشوم خودبینم ...
نکندعاقلِ ناگه شوم؟
نکندپای گذارم رویِ حقِ راستین؟
نکندیادکنم هدفِ خلقتِ خود؟
به که گویند انسان ؟
آمدن بهرِچه بود؟
آمدیم تاکه انسان باشیم درخدمتِ انسانی
به خودت گاه نگاهی انداز
که رسدازجانبت بهرِکسی خیروخوشی؟
یاکه درفکرِخودی؟
گرتورا دستِ کَرَم نیست،ولیک،شرمباش...

روزگارراسرکشی بسیارَست
تومیانِ این همه انسان باش
توبمان تاخوبی،خاک نگیرددردل...


فهیمه جانی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.