ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مادر من می گفت:
با دلت عاشق شو؛
عاشقِ آن که زبان دل تو میداند،
و تو را میفهمد،
که همین فهمیدن
ضامن رابطه است
چشم من امّا حیف،
چشم دل را میبست
و پی رنگ و رخ و
ناز و اداها میرفت،
تا تو پیدا شدی و
چشمِ دلِ من وا شد،
من تو را خوبی بی شر دیدم
من تو را درک مکرر دیدم
سنگ و معیار همه زیبایی
با تو در خاطر من معنا شد
تو زبانِ دل من میدانی
هر چه را با قلم کهنهی دل
چون کتابی بیخط،
مینویسم به شبِ چشمانم
خط به خط میخوانی
تو همانی
تو همانی که مرا میفهمی...
حمیدرضا قبادی راد