ربودی از سرم حال و هوای خواب نوشین را

ربودی از سرم حال و هوای خواب نوشین را
دوباره زنده کردی در دلم روز نخستین را

به یادم امد از روزی که لبخند تو را دیدم
به چشمانت سپردم راه و رسم و کیش و آیین را

همان روزی که با ناز و ادا بلوا به پا کردی
برایم فاش کردی قصه های ماه و پروین را


دعایت کردم و تا بینهایت باورت کردم
فرستادم به دنبال تو هرچه مرغ آمین را

تو که با تیشه فرهاد و خون دل مرا دیدی
دگر از من نگیری خاطرات خوب شیرین را

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.