از آن زمان که آرزو راهی دل شد

از آن زمان که آرزو راهی دل شد
نماند چیزی برای گفتن
چه می شد اگر خورشید
در زیرزمین خانه مان می درخشید،
گل نسترن بر زلفان تو می روئید،
و پونه در رختخواب من ریشه می کرد.
دلم می خواست،
با تو لب حوض بنشینم،
پای در آب،
به چشمان تو بنگرم
و ناگفته های دل را
به حراج بگذارم


دکتر محمد گروکان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.