ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ای آنکه تمام نَظَرَت کعبه طَواف است
دور مانی ز احوالِ دگر عینِ گناه است
همسایه ی نادار را رسانی به کرامت
محبوبهِ جانانی و جانانی پگاه است
نزدیک ترین نزدیکِ عالم ها به هستی
هستی که نزدیکی ما حسِ نگاه است
دنبال خدایی تو اگر موسومِ حج ات
اُفتاده ای خیزانی هزاران حجِ ماه است
آن کودک بیمار که ندارد پدری کان
لب خنده نشانی که یقین فاتحِ راه است
درمانده ی بیچاره را گر چاره بسازی
حج رفتی هزارانی تبارک گهِ شاه است
دیدار خدا را نتوان با بَصری دید
هر جا نظری شاهِ دوعالم همه گاه است
آن حسِ عجیبی که درون داری به فرزند
محسوسِ حسِ قاطعِ احسانِ پگاه است
رقاصی دریائی و عکاسی جنگل
یک ذره ای از عشوهِ نقاشی شاه است
آنگاه که دگر چشمی نبود اشکی بریزد
حج واجبی حاجی برو حج دعوتِ شاه است
رحمانِ کران ها که به عَبدان شده عاشق
همسایه بِگریَد رَوی حج غایتِ جاه است
حافظ ، نظر افکندی سَما دیدی جمال را
در سجده نظر کن به علی عاشقِ چاه است
حافظ کریمی