هیچ دردی بد تر ازآن نیست آشنا تورا به خاک کند

هیچ دردی بد تر ازآن نیست آشنا تورا به خاک کند
حتی به هیچ پشیزی نداند و تو را هم به لاک کند
آمد به خاک کرد و مرا رفت چو شبنم  به روی گل
پروانه ای به گریه شدش که گل را هم به ناک کند
سوگند خورده بودم که جان و دل هم برای اوست
او رفت و  سوگند  خورده ها  را هم  به  چاک  کند
فرهاد اسیر کوه شد و مجنون هم  به  سیر  دشت
لیلا  قسم خورده است که مجنون را به خاک کند
من درد عشق  کشیده ام  سپیده بخوان رواست
عاشق همیشه پاک است که معشوق  را ملاک کند
با جعفری حدیث عشق را نوشته اند با صفاست
در قعر چاه افتاده‌ است که با اسمت روناک کند

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.