تماشایم کن و چشمان مستت را نگیر از من

تماشایم کن و چشمان مستت را نگیر از من
تب حال و هوای بند و بستت را نگیر از من

قرارم را گرفتی بر سر قول و قرار اما
لب عناب سرخ می پرستت را نگیر از من

از این پس سر به بازوی تو خواهم داد اما تو
مرا با دیگران نسپار و دستت را نگیر از من

سر مویی به غیر از طره زلفت نمی جویم
همین رشته های ناگسستت را نگیر از من

کنونکه غیر مژگان سیاهت پیش رویم نیست
سر پیکان تیز ناز شستت نگیر از من


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.