واژه ای گم شده در افق های دور

واژه ای گم شده در افق های دور
سایه ای تاریک تر از هوای مه آلود
دستانی بی تاب و سری پر خیال
چشمانی خیره در گذر تلخ ایام
قامتی خمیده در آمال بر باد شده
خفته در خیال روزهای آفتابی فرزندان
چشم انتظار و بی قرار
مانده ی دیروز و درمانده ی امروز
سخت ترین واژه ی هستی
نرم تربن دلبر هستی
پدر خفته ی بیدار
خسته ی روزگار نامراد


شهریار یاوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.