مُـهرِ خاموشی بزن ، گنجینه ی اسرار باش

مُـهرِ خاموشی بزن ، گنجینه ی اسرار باش
چون صدف ، با دامنِ پُر گوهرِ شهوار باش

سنگلاخِ آفرینش ، راهِ پر پیچ و خم ست
با توکّل ، در مسیرِ سـاده ی هموار باش

خوابِ تو صد پرده از بختِ سَحَر سنگین تر ست
تا نخوردی سیلیِ افلاک را ، بیدار باش

خـونِ گلشن ، از خروشِ باغبان آید به جوش
مثل بلبل ، نـاله ی مستانه کن ، هشیار باش

تا ببینی حیـرتِ قـربانیان را زیرِ تیـغ
خضر را تنها گذار ، از زندگی بیزار باش

رحم ، در تیغِ سَبُک جولانِ دستِ چرخ نیست
خشمِ خون دیدی اگر ، شمشیـرِ بی زنهار باش

هر کجا دیدی برادر می شود نا معتبر
اعتبارت را بِخَـر تـا یوسفِ بـازار باش

لشگرِ سنگینِ غفلت را ، سَبُک پیکر نخوان
چشمِ بینـا پیشه کن ، آماده ی پیکار باش

چهره ی آیینه رو را با ملامت ، چین نزن
چون قلم سر را به زیر انداز و خوش گفتار باش

جواد مهدی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.