ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یک آذرخش سینه یِ شب را دریده است
ققنوسِ آهی از قفسِ خود پریده است
آدم به آدمی رَسد او کوه کی بود ؟
دهقان چگونه گندمِ خان را خریده است
گاهی عزیزِ مصر زِ چاهی برون شود
بازارِ بَرده بوده و بَندش بُریده است
گهواره سازِ نیلِ پسر ، اشکِ بیصدا
از چشم هایِ مادرِ موسی چکیده است
گاهی دعا نکرده لبی شاد میشود
غمگین شود لبی که شما را گزیده است
آخر حسابِ ذره و مثقالِ این جهان
او میکِشد از آنکه درونش دمیده است
از هر کرانه تیرِ دعا کرده ام روان
یک نکته گفته حافظ و باقی قصیده است
آن آذرخش شب زدهای را نجات داد
وقتِ طلوعِ صبحِ سپیدی رسیده است
میثم علی یزدی