ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خواب دیدم من شبی گشته مرا روز معاد
آنقَدَر شفاف که در دست من بودی مراد
چون هماره فکر چشم وابروی مشکی بُدم
ذهن من درگیر گشته لحظه ای با این مفاد
در تکاپوی وصالت گشته ام از پا خلاص
کاش بودم عضو یک مجموعه ی مردم نهاد
هر دم از این ره رِسد پیغام دشواری به من
بهر فهمیدن بسی باید بیاموزم سواد
گاه از عشق زیادی میشوم خیلی حسود
ور نباشی همرهم قطعا شود کارم کساد
تا نویسم صد گله کم لطفی و بی مهری ات
خواهم از پروردگارم دفتر و صدها مداد
من به عشقت جان و دل دادم ز روی مِهر ، چرا
تو همیشه داری اما دشمنی ، خشم و عناد
کاش چشمت روشن از عشقم شود ور نه به عذر
می رود از بین عشق و کم شود این اعتماد
گر نباشد شاعرانه هر شبم با یاد تو
راه را گم می کنم وَ میروم تا ارتداد
فریما محمودی