اندر خلقت خویش به گمانم خبط و خطایی رخ داده است

اندر خلقت خویش به گمانم خبط و خطایی رخ داده است
در زمان و مکانی غلط خیلی دیر چشم به جهان گشودم
الا که از بیخ و بن نباید بودش بیرومی می یافتم
شاید جهان من جهان مغلوطی ست
گویی که انگار من برای همه چیز و همه کس که هیچ
بلکه برای خود نیز سو تفاهم و اشتباهی بیش نیستم
پس کی به اتمام حقیقی و ابدی می رسم
زمین بی عشق جای من عاشق بیگانه نیست...
با جان و دل می پذیرم ریسکش را
منبعد از باقی ناخواسته ی عمر زندگی ام را
با سفر و ورود به جهان موازی
در سکوت مطلق خود به تماشای آن من بنشینم
باشد که آن من به منِ من و توِ تو رسیده باشد و در
سکوت مطلق از تماشایم لذت ببرم
چه بسیار باشد ها که آن من...
جانا یارا عشقا
چه می گویم به کجا می بری ام؟
تو هستی و همین جایی و ببین
در پی ات مرا به کجا ها که نمی کشانی
ای عشق رهایم مکن و رهایم کن از تمام
حالت ها و لحظه های بی تو...

عبداله قربانپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.