چای ریختم برای تو

چای ریختم برای تو
‌ نبودی
‌غروب در آلاچیق خاطره ها
‌یادمان را
‌با قند لبت نوش کردم
‌و مبهوت در آیینه ی نگاه دیروز م
‌با تو
‌زندگی را قدم زدم

‌امروز دیگر چه فرقی دارد
‌باشی یا نباشی
‌همینکه عاشقت شدم
‌کافی ست ....


آزیتا صدیقی مهر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.