ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بغض سنگینی دارد
گلو یم
دلتنگ که می شوم
تو را می خواهم برای سیر نگاه کردنت
شاید معجزه کند
لمس دستانت
میان افشانی موهایم
و اینبار تا بی نهایت عاشق بمانم
باور کن چشمانی مملو از اشک دارم
و
دلم که دلتنگی تو را فریاد می کند
میوه ی ممنوعه ی من
تو که بودی
شرع و دین از خاطرم رفت
حالا مدتی ست دیندار گشته ام
برگرد
من
اشک
دلتنگی
دوباره با بودنت
شرع را فراموش خواهیم کرد
آزیتا صدیقی مهر
دریای دلتنگیم را
در غبار این روزگار
میان افسانه ی تقویم ورق می زنم
با خبر میشوم از شروع فصلی تازه
سایه ها میگزیزند پیشاپیش آفتاب
و من در هراس از هیاهوی تاریکی
تنها به تو فکر میکنم
می درخشد عبارتی آشنا
بر دیوار سلول تنهاییم
هنوز دوستت دارم
گوش کن
این سمفونی ناکوک روزگار
چه زجری را استغاثه می کند در سراسر دهلیز
تا بریزد عصاره ی تمام شاعریم را
از نسکافه ی چشمان تو
به فنجان دیگری
اینبار
حماسه ی طلسم و جادو هم اجرا شود
تنها مستی ست
از شهد انگورهای عسگری
بر پیکره عشق
تا من دوباره
نخواهم ت به اشتباه
حالا که فصل شروعی تازه دارد
آزیتا صدیقی مهر
هیچ سکانسی زیباتر از
نگاه های مکث دار
آغوش های پر بوسه
و شیطنت های ریز و درشت نیست
رها کن
فیلم
شعر و قصه را
خاطره ساز ، بودن هایمان باش
همین حالا
بی شک من و تو
نقش اول تمام دو نفره ها هستیم
من و تو
خالق ناب ترین سکانس های تاریخ می شویم
اگر .........
آزیتا صدیقی مهر
به حساب دلم واریز کن
هر صبح دوستت دارم را
هر روز عاشقانه تر از دیروز
تا تب کنند تمام مردان این دیار
وقتی تو
لب بر لبان من
عشق را مزه مزه خواهی کرد
آزیتا صدیقی مهر
چای ریختم برای تو
نبودی
غروب در آلاچیق خاطره ها
یادمان را
با قند لبت نوش کردم
و مبهوت در آیینه ی نگاه دیروز م
با تو
زندگی را قدم زدم
امروز دیگر چه فرقی دارد
باشی یا نباشی
همینکه عاشقت شدم
کافی ست ....
آزیتا صدیقی مهر