ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کسی نبود مـرا بـه خودم یادآوری کند
این قلبِ شکسته را باز جمع آوری کند...
بعدِ تو دست لرزانِ من چه ها ننوشت
ســخت بود که این هـمه رازداری کـند...
پـشتم شکست و به روی خود نیاوردم
دیــگر کـسی نـبود که بـرایم برادری کند...
رفـتی خدا پـشت و پـناهـت اینارفیق
رفـــتم شـاید کسی بـرایم خواهری کـند...
غـــم رود بـود و مـن چون کودکِ نـیل
کــاش غـمت بـپذیرد مـرا و مادری کـند...
هــرگز پـشیمان نـیستی کهشکستیام ؟
هـــرگز پـشیمان نیـستم خدا داوری کند...
اشـک مـیبارد از شــعر و روزگار مــن
بـس است کاش خدا مرا جمع آوری کند...
حسن کریمزاده اردکانی