| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
دل اگر همنفس آتش نمرودی شد
عینک چشم تو با سفسطه ها دودی شد
غرضی داشتی از عاشقی و عاشق تو
پیر در فلسفه ی عشق به این زودی شد
شهر انگور تو از میکده ام مست نشد
صبر حلوای منم سرکهی بالودی شد
همه تن عمر شد و رفت عنان از دل ما
همنشینم علف هرز ، نه داوودی شد
دلم از مغلطه های تو به تنگ آمد و دید
جمله ی عشق تو در زمره ی نابودی شد
آب کُر بود دل من که قلیلش کردی
حیف قلبم نجس از آنچه تو آلودی شد
صرف شد عمر تو و من به ندانم کاری
پس از این حادثه آنگونه که فرمودی شد
غزل از قافیه تنگ آمد و با شاعر گفت
شب عرفان ، سحر و دیده نیاسودی شد.
عرفان اسماعیلی