پدر بزرگم
وقتی
خسته،رنجور و غمگین بود.
نگاهش برق میزد
لبخند میزد
و
میگفت:
تو این دنیای پر طلاتم
یه جایی هست
که هر خطی
صاف میشه
اگه خودت هم بخواهی
یا عالمی اراده کنند
دیگه نمیونی
خط کج و موج بکشی
ازش پرسیدم
پدر بزرگ انجا کجاست؟
گفت:
نگرد؛
خودش پیداش میشه
و
وقتی داشت چشماش رو میبست
من ان جا رو پیدا کردمسیاوش دریابار
محمد
دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 11:23