ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به نام خالق انسان که انسان کرده رسوایش
و این است آخرین شعرم که پنهان مانده معنایش
شبی در خلوتی با خود،به یاد چشم زیبایش
نوشتم حکم اعدامم، به دست پیچ موهایش
و پایان میدهم خود را،نشیند دل سر جایش
همانطوری که میبیند ، بنایی مرگ بنّایش
و در آغوش تنهایی گرفتم دست مرگم را
شبیه حال قلبی که شکسته بعد اهدایش
ندارم میل چندانی به حرفی با کسی گفتن
دگر بحثی نمیماند نبودم سهم دنیایش
سکوتی پر ز فریادم که در بغضی به جا ماندم
شبیه دانش آموزی،که خالی مانده انشایش
به پایان آمد این قصه به مهر مرگ و امضایش
و منخوابیده در خوابم به یاد چشم زیبایش
فرهاد دنیوی