چو دریای نور است شیرین زبان

چو دریای نور است شیرین زبان
ز عشق و ز مستی بگیرد توان

شکافد چو موسی خزر را به چوب
اگر دست یابد به مازندران

مثال بهشت است گر بشنوی
چکامه از او با دو گوش روان


نشسته به تخت و به سر تاج زر
به یک دست گوی و به دیگر سنان

اگر شاه من باشم او شاه نیست!
که او شاه شاهان و من بندگان!

بشر گر رسد پیش پایش دمی
نخواهد پشیزی ز دار جهان!


فرشید ربانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.