گمان نکن

گمان نکن

که با کاشتن نور

در چال گونه های شفق

به مرداب شب

نمی رسیم

حواست هست

بابونه های دریا ندیده

با قطره های بی تقدس باران

از مرز آفتاب گذشتند

از گرده زمین پایین بیا

دیگر

گوشش به هیچ صدایی

بدهکار نیست

این مسیر پیچ در پیچ

خشکیده برکه کوچکمان

نوک می زند مرغ ماهیخوار

به چشمان خیس

هشدار !

در روزگاری که شاخه ها

دیگر

قد نسیم را

به چلوار باد

کوک نمی زنند

باید

راز خط های سفید خیابان را

از مهتاب پرسید .

کامران اسدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.