درس تاریخ چرا قصه ی ما را کم داشت؟

درس تاریخ چرا قصه ی ما را کم داشت؟

فصل عاشق شدن و ناز و ادا را کم داشت؟


ثبت شد نام من و چشم شما در گینس

اخرین برق سلامی که صدا را کم داشت.


شهر و یک عالمه انگشت اشاره با من

جمعمان جمع و ولی باز شما را کم داشت‌


اینکه در اخر پیری به دلت دل دادم

ادم از عصر حجر ,عصر فضا را کم داشت


شکر, فبل از ملک الموت شما را دیدم

شکلی از نور که روبند و عبا را کم داشت.


ما که هستیم ؟ کمی تخت و کتابی از قرص

اخر سیم کسی یا, که کما را کم داشت.


سخت از کار خدا در عجبم انگاری

عشق !,این فاجعه ی بی سر و پا را کم داشت؟


شهر را کرده کسی  بیمه ی رعد و اتش ؟

چونکه چشمان شما شرم و حیا را کم داشت.

مجتبی شفیعی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.