تو حیف می شوی نرو, نصیب دیگران نشو

تو حیف می شوی نرو, نصیب دیگران نشو
بهار را رها نکن, مسافر خزان نشو

تو در نگاه من مقدس و فراتر از تنی
برای ناکسان خلاصه در لب و دهان نشو

منم که هر چه ناز می کنی به نقد می خرم
به هیچ می فروشنت, شریک این و آن نشو

مدام گفته می شوی: بکن, نکن, نخوان, نرو
رها بمان, عوض نشو... اسیر پادگان نشو

تو آفتابِِ عالمی, بمان, بتاب بر جهان
ستاره ی محقری به کنج کهکشان نشو

شرابِ شهدِ شهرِ شور و هوش و شادی و خروش
همیشه نوش و خوش بمان, شکارِ شوکران نشو

تو فرق می کنی و من, به ارزش تو واقفم
گرانبهای من! گران بمان و رایگان نشو

بزرگی و به قلبِ دخمه گونه جا نمی شوی
زیاده ای ز حدّشان, چنین نکن, چنان نشو

تو شاه بیت با شکوه و آنِ هر سروده ای
شبیه بیت بی عیار و ساده ای بیان نشو


برای من که نه, برای ارزشِ خودت بمان
تو حیف می شوی نرو, نصیب دیگران نشو

حمیدرضا گلشن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.