تو آهو چشم سنگین دل, خرابم می کنی آخر

تو آهو چشم سنگین دل, خرابم می کنی آخر
به آتش می کشی روزی, کبابم می کنی آخر

من از هُرم نفس های تب آلود تو دانستم
چنان نیلوفری در پیچ و تابم می کنی آخر

اگر چه مثل تاکی گرد ایوان تو می پیچم
پر از شیدایی و شور و شرابم می کنی آخر


قمار سرنوشتم را به روی کاکلت بستم
مگو ایجان که: درگیر سرابم می کنی آخر

به حکم سرنوشت اینهمه بیچارگی هایم
اسیر چوبه ی دار و طنابم می کنی آخر!

نمی دانم وفاداری به رسم عهد و پیمانت؟
نمی دانم که روزی انتخابم می کنی آخر!؟

و یا بعد از تمام این همه آوارگی هایم
به کیش بی وفایی ها جوابم می کنی اخر


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.