ای نسیم دل‌انگیزی که

ای نسیم دل‌انگیزی که
یک شب مهتابی
از سرم گذشتی
و مرا دیوانه و مست کردی
بی‌وفا کجا رفتی؟
چرا دیگر پیش این ویرانه بازنگشتی؟
اکنون در کجای آسمان, مشغول بازی هستی؟
کاش دوباره ببینم تو را ای زیبا
تا بگویمت حرف دل را:
که تو آن ترانۀ ناز هستی
که بی‌وقفه بر زبانم می‌رقصی
از آن ترانه‌های ماندگار که
می‌توانم چشمانم را ببندم
و تا آخر, همراهش بخوانم
و غرق شوم در لذت
و زیر درخت مستی
با شعار زنده‌باد زیبایی
بیفتم به راه
تا برسم به دنیایی که نامش عشق است‌
و با خاطری آسوده
پرسه زنم در کوچه پس کوچه‌هایش
و بنوشم از هوای بهاری نفس‌هایت
و سپس در میکدۀ چشمانت
سر کشم نور را پی در پی
تا جانم روشن گردد
و سپس بنشینم

در انجمن ادبی حرف‌هایت
و از هنرمندی‌های بی‌همتایت
دسته‌دسته عشق بچینم
و در بشقاب دلم بگذارم...
کاش سامان بگیرد آرزوها
کاش دوباره ببینم تو را ای زیبا
من صحبت‌‌ها دارم از زندگی‌مان
به‌راستی زندگی بی‌تو ندارد رنگی.
بی‌وفا کجا رفتی؟
چرا دیگر پیش این دیوانه بازنگشتی؟
اکنون در کجای آسمان, مشغول بازی هستی؟

محمدجواد حسین زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.