با چشمکی زچشم تو من خام می‌شوم

با چشمکی زچشم تو من خام می‌شوم
با بوسه و نوازشت آرام می‌شوم
وقتی که زیر گوش دهی وعده‌ی وصال
با پای خویش وارد این دام می‌شوم
با جُرعه‌ی نگاه مرا مست می‌کنی
پس شاعرانه مست از ایهام می‌شوم
چون آن پیاله‌ای که تُهی مانده از شراب
خمیازه های خالی آن جام می‌شوم

واگو دلا که چه سرّی ست در تو که
پیرانه سر هنوز گهی خام می‌شوم
آهوی تیز پای همین بیشه‌ام ولی
با حیله‌های نغز تو من رام می‌شوم
روزی که یاد و خاطرت از دل رود بدان
بی سرنوشت, قصّه‌ی برجام می‌شوم
(سینا) به چشمکی دل خود خوش نموده‌ای
از عشق چشم پوش که بد نام می‌شوم


رحیم سینایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.