ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خوبست!
برایش شال بباف
کلاه بباف
قصه بباف !!
خوبست لااقل,
یک سرنخ خوبی,
یک سوزن از تو,
به یادگار دارم,
سوزنی که
قلبِ پاره ام را
پاره پاره تر دوخت ...
آرمان پرناک
و غم
حادثه تلخ بعد از تابستان بود
آنقدر که شهر را پیر کرد
آسمان بارید
و صدای پرستوها
دیگر به گوش هیچ لانه ای نرسید
انتهای این کوچه
سطری از اشتباهات ایستاده است
و دستی که آغشته شد
چه فرقی دارد
به مرگ یا که غم..
مینویسم
با اینکه میدانم کاغذ, مچاله خواهد شد
اما عشق
هرگز ناگوار آغاز نمیشود
و خاک روی صورتها
درد ساعتها زندگی نکردن است..
انگار که خفه شده باشم
اما میان دفترم
گل سرخی پیدا کردم
ولی من..
باورش نمیکنم
آتشش میزنم!
نگین نوری
پَرهای پرواز خود را
به پروانه می دهد
کِرم ابریشمی که
راه نور را در شب گم کرده است,
شمعی در شمعدانی اشک می ریزد
و بی هیچ بادی فوت می کند
برای جنازه ی خود نگران است
که از پیشانی گُل های خشکیده ی پَرپَر
بر سر هزاران مزار
عشقی ناکام روئیده می شود,
و مرثیه باران
به میوه های نچیده می آموزند
رسم عاشقی را
با اندوهی که
سرنوشت درختان را تیره کرده
تا دست کوتاه باغبان
به آرزوی درخت سیب نرسد!
مرتضی سنجری
بیا که دلم هوایت کرده...!
هوای بارانی و بوی خاک!
خاک باران خورده,
چقدر این هوا را دوست دارم !!!
و چقدر این خاک را...!
سامان صبا
شعرهایمان چه شد؟
چه بر سر قلب من آمد؟
چیزی در من هست که میخواست مرا از تو بگیرد
مرا از شعر بگیرد
و تو را در آنسوی جاده خوشبختی
از من دور بدارد
اما به خود که مینگرم
میبینم هنوز پر از شعر و شورم
هنوز دستانم هیچ کم از تیشه فرهاد ندارند
هنوز میتوانم تو را به خواب ببینم
و هنوز آن پل سالم است
و میتواند تاب و تحمل عبور مرا به سوی تو بیاورد
هنوز زندگی جاریست!
علیرضا غفاری حافظ
( آفتاب گردان )
چه شعر بلند عاشقانه ای !
گلی که
چشم از آفتابش بر نمی دارد
پرویز صادقی
هم نظری هم خبری هم قمران را قمری
هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری
"مولانا"