شده دلتنگ کسی باشی

شده دلتنگ کسی باشی و بی خواب شوی؟
مات و مبهوت  یکی باشی و بی تاب شوی؟

شده هر شب پی آغوش کسی جان بدهی
در سیاهی شبت یکسره مهتاب شوی؟

شده یک لحظه دلت پر بکشد سوی دلش
همچو بلبل به قفس  باشی وهی آب شوی؟

شده نقاشی یک چشم تو را مسخ کند
توی چشمان سیاهش خود شب تاب شوی؟

شده با اخم و غمش غصه امانت بِبُرد
وبه لبخندی از او باز تو شاداب شوی؟

شده چشمان تو همسایه ی ابری بشود
گونه هایت بشود رود خودت خواب شوی؟

شده با عطر تنی, قفل شوی درجایت
گرم اوهام کسی باشی و پرتاب شوی؟


مریم همتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.