امروز که باد از کمانِ کوه ها بویِ بادهٔ عشقت را به اندرونِ حزینم دمید

امروز که
باد از کمانِ کوه ها بویِ بادهٔ عشقت را
به اندرونِ حزینم دمید
غرقابِ خاطرهٔ آنروزت شدم که
ساغر سینه ات
بی هیچ واسطه ای میکدهٔ شبابم بود!!
دلبرا تو بگو ......
به این وانفسایِ عشق که
حتی تیر خیال را
در چلهٔ کمانِ عاشقان می شکنند!!
دیگر
به کدامین وعدهٔ وصال زنده باید بود؟؟


علیزمان خانمحمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.