مرا در بند نگاهت

مرا در بند نگاهت
اسیر کن،بیا و عاشقانه
دستانت
را به من بده
در کنار هم بودن زیباست
می توان
برنامه ای برای فصل ها نوشت
اگر دست های تو
برنامه نویس قلب من باشد
می توان
در حاشیه دشتی نشست
حتی کنار کویری راه پیمود
تن به دریا سپرد
فرصت ها گریزانند
نباید
فرصت ها را چون قاصدکی به دست
باد سپرد
بیا و گرمای دستانت
را به من ببخش
برویم
آنجا که جنگل و دریا
با هم کنار می آیند
و همیشه با همند
همه برای عشق زنده اند
قسم به تمام زیباییهای که در طبیعت
دیده ای تنها اکنون برای ماست ...


فاطمه دانشور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.